شعر در مورد قصاب
شعر در مورد قصاب ,شعر درباره قصاب,شعر برای قصاب,شعر در باره قصاب,شعر با قصاب,شعر درمورد قصاب,شعر با کلمه قصاب,شعر با کلمه ی قصاب,شعری در مورد قصاب,شعری درباره قصاب,شعر درباره ی قصاب,شعر کودکانه در مورد قصاب,شعر مفهومی در مورد قصاب,شعرهای کودکانه در مورد قصاب
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قصاب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من
ز اشگ بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
شعر در مورد قصاب
گل ز رخساره تو بی آب است
مه ز نظاره تو بیتاب است
مژه های کژ دلاویزت
کجه های دکان قصاب است
شعر درباره قصاب
برسر کوی عشق بازاریست
که رخی همچو زر بدیناریست
دل پرخون بسی بدست آید
زانکه قصاب کوچه دلداریست
شعر برای قصاب
ز آمد شد خیال تو ترسم که بی غرض
قصاب پرورش نکند گوسفند را
پند کسم به دل ننشیند که دل ز شوق
پر شد چنانکه جای نماندست پند را
شعر در باره قصاب
حکایت من و تو پوست باز کرد ز من
مگر شنو مثل گوسفند و قصاب ست
تو قلب می زنی و بد نگویدت خسرو
چو نیست آن ز تو، این از سپهر قلاب ست
شعر با قصاب
از حسن بتان وعده خونریز جفا باشد
بر تو چو کند رحمت قصاب زیان بیند
در جوی رود هر کس، چشم من و خون دل
کان کو دل خوش دارد در آب روان بیند
شعر درمورد قصاب
معذوری، اگر نیست دلت را اثر مهر
کاین عجز عیسی ست، ز قصاب نیاید
ناآمدنت را گله از بخت کنم، زانک
در کلبه درویش تو مهتاب نیاید
شعر با کلمه قصاب
آن غمزه خونریز او خونم بریزد عاقبت
سخنی دل قصاب را در زیر خونها می کشد
در عاشقی ثابت قدم هرگز نباشد آنکه او
از کوی یار دلستان از بیم جان پا می کشد
شعر با کلمه ی قصاب
امشب اندر خواب دیدم با تو بازی کرده ام
وه تو بازی کرده ای یا خواب بازی می کند؟
با زنخدانت که خسرو عشق بازد گوییا
گوسفندی دان که با قصاب بازی می کند
شعری در مورد قصاب
غمزه قصاب او می ریزدم خون، شاکرم
جای شکرست، این شکایت بر زبانم چون رود
بعد مردن، گر شوم خاک و تنم گردد غبار
داغ مهر او ز مغز استخوانم چون رود
شعری درباره قصاب
از تشنگی بسوختم، ای دیده، شربتی
آخر از آن دو لب که به جلاب شسته اند
خسرو، کسان که غمزه زنان را دهند پند
از خون میش دشنه قصاب شسته اند
شعر درباره ی قصاب
همچون سگ حریص مکن قصد گردران
قصاب را ببین و به ساطور می نگر
علت حجاب می شود اندر میان خلق
دست از طمع بدار و به فغفور می نگر
شعر کودکانه در مورد قصاب
تا خیال آن بت قصاب در چشم منست
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامنست
شعر مفهومی در مورد قصاب
سالم ز آب خنجر قصاب بگذرد
گر تن به فربهی ندهد گوسفند ما
موی سفید، غفلت ما را زیاده کرد
این تازیانه شد رگ خواب سمند ما
شعرهای کودکانه در مورد قصاب
چنان ز سیر چمن خاطرم گزیده شده است
که شاخ گل به نظر آستین قصاب است
عیار آتش روی ترا چه می داند؟
هنوز دیده آیینه در شکرخواب است
شعر در مورد قصاب
بیشتر بخوانید :