شعر در مورد اسم ضحی
شعر در مورد اسم ضحی ,شعر درباره اسم ضحی,شعر برای اسم ضحی,شعر در باره اسم ضحی,شعر با اسم ضحی,شعر درمورد اسم ضحی,شعر با کلمه ضحی,شعر با کلمه ی ضحی,شعری در مورد اسم ضحی,شعری درباره اسم ضحی,شعری برای اسم ضحی,شعر درباره ی اسم ضحی,شعر در مورد نام ضحی,شعر برای نام ضحی,شعر درباره نام ضحی,شعر با نام ضحی,شعر درمورد نام ضحی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم ضحی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای ضحی کرده عقل را ایام
ای برافکنده روزگار فتن
شعر در مورد اسم ضحی
با تموزیهای خورشید رخت
زمهریر آمد تموز این ضحی
شعر درباره اسم ضحی
همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی
مدام تا ندرخشد سها چو بدر ظلم
قول دیگر کین ضحی را خواست دوست
هم برای آنک این هم عکس اوست
شعر برای اسم ضحی
مدت بسیار می کرد این دعا
روز تا شب شب همه شب تا ضحی
شعر در باره اسم ضحی
هر صباحی رو نهادی سوی گور
ایستادی تا ضحی اندر حضور
شعر با اسم ضحی
نورشان حیران این نور آمده
چون ستاره زین ضحی فانی شده
شعر درمورد اسم ضحی
پیر نه بدر دجی بدر نه شمس ضحی
شمس نه نور خدا چون خضر اندر خضر
شعر با کلمه ضحی
گر چه شب بازرهد خلق ز اندیشه به خواب
در رخ شمس ضحی دیده بینا چه خوشست
شعر با کلمه ی ضحی
نام نکو همی خری و زر همی دهی
بهترز گوهر آنچه همی تو بزرخری
شعری در مورد اسم ضحی
نامت نوشته نیست کجا نام بد بود
وانجا که نام نیک بود صدر دفتری
شعری درباره اسم ضحی
به عشق از من مجو نام و نشانی
که گم کردم نشان و نام خود را
شعری برای اسم ضحی
خشم گیرد خرد از نام عدوی تو چنانک
نام زندیق که در بزم مسلمان گذرد
شعر درباره ی اسم ضحی
در دولت و ملکت تو نشنیده
کس نام کران و نام ویرانی
شعر در مورد نام ضحی
هست در زیر نگینم کشوری عالی سواد
نام او در ملک غیرت کشور بی غیرتی
شعر برای نام ضحی
نام دورافتادگان گر رفته از خاطر تو نیز
از فراموشان بی نام و نشان خود بپرس
شعر درباره نام ضحی
الهی تا بود بر لوح ایام
ز نام نامی نوشیروان نام
شعر با نام ضحی
ای نام تو در هر لغتی ذکر انام
وز تذکره نام تو شیرین لب و کام
شعر درمورد نام ضحی
بی نام تو شعله ها تباهند تباه
با نام تو کارها تمامند تمام
شعر در مورد اسم ضحی
تا نگذرد ز نام سزاوار نام نیست
تا معترف به نقص نباشد تمام نیست
شعر درباره اسم ضحی
دست باید داشتن از ننگ و نام
عشق را عاری چو ننگ و نام نیست
شعر برای اسم ضحی
بس نام نکوی بی مسمی دیدم
از نام نکوی خویش در ننگ شدم
شعر در باره اسم ضحی
از روی تو شام صبح گردد
وز زلف تو صبح شام دیجور
شعر با اسم ضحی
گر صبح مشرق، خسروا، از آسمان طالع شود
صبح سعادت را طلوع از فر خسروخان نگر
شعر درمورد اسم ضحی
بنشینم به ذکر او تا صبح
صبح چون ظلمت از جهان برداشت
شعر با کلمه ضحی
شام سیاه ما را چون صبح کن ز چهره
صبح سفید دشمن از غصه شام گردان
شعر با کلمه ی ضحی
ای فتنه صبح خیز آمد گه صبح خیز
درجام عقیق ریز آن باده لعل ناب
شعری در مورد اسم ضحی
صبح برآمد ببام مرغ درآمد بزیر
صبح تبسم نمای مرغ ترنم نواز
شعری درباره اسم ضحی
شب همه شب انتظار صبح رویی می رود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
شعری برای اسم ضحی
آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر
شعر درباره ی اسم ضحی
آراست همه صومعه مریم که دم صبح
صاحبت خبر گلشن و نزهتگه روحست
شعر در مورد نام ضحی
هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
اثر ز حلقه به گوشان بلبل صبح است
شعر برای نام ضحی
آفاق منور ز رخ انور صبح است
این دایره را چشم و چراغ اختر صبح است
شعر درباره نام ضحی
چون قامت خود راست نماید علم صبح
گیسوی شب شک فشان پرچم صبح است
شعر با نام ضحی
می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح
فیض موجی است سبکسیر ز پیمانه صبح
شعر درمورد نام ضحی
خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
چرخ یک تنگ شکر شد ز شکرباری صبح
شعر در مورد اسم ضحی
نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح
که صد کتاب سخن هست در جریده صبح
شعر درباره اسم ضحی
در روزگار صبح بنا گوش آن نگار
پیشین، نماز صبح ادا می توان نمود
شعر برای اسم ضحی
صبح از دم شمرده حیات دوباره یافت
پاس نفس چو صبح بداری چه می شود
شعر در باره اسم ضحی
از صبح اگر خموش شود شمع دیگران
روشن دلم ز صبح بناگوش می شود
شعر با اسم ضحی
صبح و شامم طره و رخسار اوست
گرچه آنجا کوست صبح و شام نیست
شعر درمورد اسم ضحی
هر صبح یاد رویت تا شام گه نمودم
هر شام فکر مویت تا صبح گاه کردم
شعر با کلمه ضحی
گفتم که بهر چاک گریبان صبح چیست
گفتا ز رشک تابش صبح جبین من
شعر با کلمه ی ضحی
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
شعری در مورد اسم ضحی
خروسا چند گویی صبح آمد
نماید صبح را خود نور مشکات
شعری درباره اسم ضحی
درج عطا شد پدید غره دریا رسید
صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست
شعری برای اسم ضحی
تا دم صبح دوست خواهم خواند
دعوت آفتاب خواهم کرد
شعر درباره ی اسم ضحی
نکهت نفحه شمامه صبح
مژده گل ببوستان آورد
شعر در مورد نام ضحی
صبح چون گلشن جمال تو دید
برعروسان بوستان خندید
شعر برای نام ضحی
نوبتی صبح برآمد ببام
نوبت عشاق بگوی ای غلام
شعر درباره نام ضحی
کاسه گردان بزم تقدیرت
صبح زرین کلاه سیم اندام
شعر با نام ضحی
بست مشاطگان قدرت تو
بر رخ صبح چین گیسوی شام
شعر درمورد نام ضحی
صبح شرمنده از بناگوشش
ریخته زلف تا سر دوشش
شعر در مورد اسم ضحی
صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید
نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید
شعر درباره اسم ضحی
صبح دروغین گذشت صبح سعادت رسید
جان شد و جان بقا از بر جانان رسید
شعر برای اسم ضحی
آفتابی به صبح باز آمد
کانتظارش نگاه می کردم
شعر در باره اسم ضحی
گر صبح صادق رخسار تو
چین زلفت پرده شام آمده
شعر با اسم ضحی
روشنگر آیینه دلها دم صبح است
این روح نهان در نفس مریم صبح است
شعر درمورد اسم ضحی
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بی خبر باشد
شعر با کلمه ضحی
مگر روشن شود صبح امیدم
مگر خورشید از روزن برآید
شعر با کلمه ی ضحی
مجلس آراستند صبح دمی
تا صبوحی کنند خاصه و عام
شعری در مورد اسم ضحی
مردیم ز درد شام هجران
دیدار به صبح محشر افتاد
شعری درباره اسم ضحی
فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طره ات شام غریبان
شعری برای اسم ضحی
تا صبح وصال دررسیدن
درکش شب تیره را در آغوش
شعر درباره ی اسم ضحی
آفتاب روی شه عالم گرفت
صبح شد ای پاسبانان الرحیل
شعر برای نام ضحی
یار موافق تا صبح صادق
شاهی و مولا کامشب نخسپی
شعر در مورد نام ضحی
حلقه گوش تو گوشواره صبح است
خال بناگوش تو ستاره صبح است
شعر درباره نام ضحی
قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟
شعر با نام ضحی
عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
گل به دامن چیند از خورشید تابان همچو صبح
شعر درمورد نام ضحی
خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح
مهره خورشید شایسته است بر بازوی صبح
شعر در مورد اسم ضحی
از نسیم صبح چون خورشید روشنتر شود
شمع هر کس یافت نور از چربی پهلوی صبح